روانشناسی زناشویی | اختلاف با مادر شوهر | رابطه زناشویی
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «خویشاوندان به منزله بال و پر تو هستند که با آنها پرواز می کنی» پس کسی که ارتباط خود را با آنها قطع می کند به تعبیر ایشان قدرت پرواز را از دست می دهد و هر چه تعداد بستگانی که ارتباط ما با آنها قطع می شود بیشتر بشود در واقع قدرت پرواز ما کمتر می شود و اگر با همه قطع ارتباط کردیم زمین گیر می شویم.
اختلاف با خانواده شوهر در اوایل و یا در حین مراسم ازدواج، و یا حتی سالها بعد، به دلیل تفاوت فرهنگی خانواده های دختر و پسر ، ممکن است مشکلاتی پیش آید و به دنبال آن،کدورت ها و دل چرکینی هایی از خانواده عروس یا داماد پدید آید.
اگر خانواده ها عاقل باشند و با صبر و زبان خوش، بر ناملایمات فائق آیند و دختر و پسر را راهنمایی کنند، که چه بهتر، اما مشکل زمانی پیش می آید که یکی از طرفین، صبر و تحمل خود را از دست داده و با بی احترامی، پرده های حرمت را پاره کرده و به اصطلاح، خانواده ها رویشان به هم باز می شود و آنچه نباید اتفاق بیفتد ، متاسفانه می افتد.
اولین راه حلی که برای این گونه مشکلات به نظر می رسد، قطع رابطه با خانواده شوهر است، اما آیا این کار عقلانی است؟ کسی که به این موضوع، حتی فکر می کند، آیا تبعات این کاری که می خواهد انجام بدهد را در نظر گرفته است؟ آیا مهر مادر و فرزندی، الفت و دوستی پدر ، حمایت خویشاوندی و رضایت خدا را در ذهن دارد؟
در این نوشته می خواهیم تبعات قطع رابطه با خانواده شوهر را بررسی کنیم ، به این امید که بتوانیم از ضررهای غیرقابل جبرانی، جلوگیری کنیم.
۱- شوهرت یاغی است… وقتی که ارتباط کسی، با خانواده شوهر خویش قطع می گردد، مشکلات زیادی بر سر راه او قرار می گیرد. از جمله اینکه ، حتی در خانواده و دوستان خودش، او را فردی ناسازگار معرفی می کنند و می گویند که او اهل معاشرت نیست و یا مردم داری را نیاموخته است و یا او را کینه توز می دانند و می گویند که او اهل گذشت نیست و یا در باره اش گفته می شود که او نمی داند با مردم چگونه رفتار بکند. ممکن است دیگران به بدگویی او بپردازند و همین بدگویی ها، موجب افزایش دید منفی شوهر و فرزندانش، نسبت به وی شود، و شوهرانی که نسبت به هم دید منفی دارند، آیا زندگی آرام و زیبایی خواهند داشت؟
۲- ظهور و بروز علایم افسردگی و یا ابتلای به آن اگر فردی به هر دلیلی، روابط خود را با خانواده و بستگان شوهر خویش قطع کرده باشد، در بسیاری از موارد شاهد آن بوده ایم که شوهر او نیز روابط خود را با خانواده و بستگان طرف مقابل قطع کرده است و بدین ترتیب هر دو در تنهایی در یک خانه با هم به سر می برند و کسی با آن ها رفت و آمد نمی کند و در این خلوت بدون رفت و آمد به تدریج فرد دچار خلق افسرده وار می شود و در صورت ادامه، ما می توانیم شاهد بروز افسردگی در زندگانی خانواده جوان باشیم.
نبود قوم و خویش، برای رفت و آمد از یک طرف می تواند انسان را افسرده کند، اما نکته مهمتر، دلتنگی انسان برای خانواده اش است که حتی می تواند او را از پای بیندازد.
۳- کاهش برخورداری از حمایت های خویشاوندان وقتی ما می توانیم از حمایت های خویشاوندان برخوردار شویم که با آن ها مرتبط باشیم. زیرا در آن صورت است که آنها مشکلات و نیازهای ما را دریافت می کنند و با خلقیات ما آشنا می شوند و به تدریج چگونگی حمایت از ما را در می یابند.
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «خویشاوندان به منزله بال و پر تو هستند که با آنها پرواز می کنی» پس کسی که ارتباط خود را با آنها قطع می کند به تعبیر ایشان قدرت پرواز را از دست می دهد و هر چه تعداد بستگانی که ارتباط ما با آنها قطع می شود بیشتر بشود در واقع قدرت پرواز ما کمتر می شود و اگر با همه قطع ارتباط کردیم زمین گیر می شویم.
شایان ذکر است که معمولاً خانواده دختر و خانواده پسر، پس از ازدواج از فرزند خویش حمایت هایی را به عمل می آورند. مثلاً در صورت مشاهده مشکلات مالی به آن ها کمک های اقتصادی می کنند و در صورت نداشتن مسکن برخی از خانواده ها آن ها را در منزل و مآوای خویش جای می دهند و یا در پرداخت اجاره و یا ودیعه مسکن آنها را یاری می نمایند، اما وقتی این خدمات صورت می گیرد که آن ها از فرزند و عروس و یا داماد خود راضی باشند.
از سوی دیگر خدمات والدین نیز فقط خدمات مالی و اقتصادی نیست، راهنمایی های آن ها که متکی بر تجربه است، نیز خود از جایگاه ویژه ای برخوردار است و می تواند در زندگانی جوانان راهگشا باشد.
از سوی دیگر پیران به دلیل برخورداری از عمر طولانی تر دارای دوستان متعددی هم می باشند که می توانند از خدمات آنان برای مساعدت به خانواده های جوان بهره مند بشوند و خانواده های جوان را در سختی ها یاری کنند. مثلاً به دلیل آشناهایی که دارند، ممکن است برای داماد خود که اشتغال خویش را از دست داده است. کاری پیدا بکنند و یا عروس خویش را که علاقه مند به انجام خدمات اجتماعی است، به کاری بگمارند و از سویی آنان هم نیاز به مصاحبت و همدمی و همدلی دارند، به ویژه اگر یکی از آن ها شوهر خویش را از دست داده باشد و روزگار را به تنهایی سپری کند که در این حال ضرورت دید و بازدید و رسیدگی به حال او از اهمیتی دو چندان برخوردار می باشد.
آمدن بستگان به منزل ما نشان از جاذبه ما دارد و اگر آن ها به منزل ما نیابند، این امر بیانگر نبود جذابیت ماست و خلاصه می توان گفت که به هر میزان دیگران با ما رفت و آمد بکنند و به ما مراجعه نمایند به همان میزان ما از جذابیت برخورداریم.